فرجامیدن


معنی انگلیسی:
conclude, terminate

لغت نامه دهخدا

فرجامیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) اختتام. به خاتمه رسیدن. به پایان رسیدن. ( یادداشت مؤلف ). || پایان دادن. به پایان رسانیدن. فرجامانیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
لیکن فلکت همی بفرجامد
فرجام نگر که فتنه بر جامی.
ناصرخسرو.
رجوع به فرجامانیدن شود.

فرهنگ عمید

به پایان رسانیدن، پایان دادن.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
دوستانی که فکر می کنند حرف فِ در قدیم در پهلوی یا پارسی یا فارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک رو دوستان ببینید که حرف یا واج در پهلوی بود.
فرجامیدنفرجامیدنفرجامیدنفرجامیدنفرجامیدنفرجامیدن
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515

بپرس