صبرشیر اندر میان فرث و خون
کرده او را ناعش ابن اللبون.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون دفتر 6بیت 1409 ).
|| کشتی خرد. ( منتهی الارب ). رکوة. ج ، فروث. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) پاره کردن جگر. ( مصادر زوزنی ). زدن بر جگر کسی و حال آنکه او زنده است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || واکردن جله خرما. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). خنور برگ خرما را شکافته و بیرون و پراکنده کردن آنچه در آن بود. || شوریدن دل زن باردار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ریزه کردن. ( منتهی الارب ).فرث. [ ف َ رَ ] ( ع مص ) سیر گردیدن. ( منتهی الارب ). سیر شدن. گویند: شرب علی فرث. ( اقرب الموارد ). || پراگنده ومتفرق گشتن قوم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).