فرتوتی

/fartuti/

مترادف فرتوتی: ازکارافتادگی، فرسودگی، کهنسالی، کهولت

متضاد فرتوتی: جوانی

معنی انگلیسی:
declension, decrepitude, dotage, second childhood, senility

لغت نامه دهخدا

فرتوتی. [ ف َ ] ( حامص )پیری و خرافت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرتوت شود.

فرهنگ فارسی

پیری و خرافت

فرهنگ عمید

پیری و ازکارافتادگی.

مترادف ها

infirmity (اسم)
ضعف، ناتوانی، فرتوتی، بی اساسی

decrepitude (اسم)
شکستگی، حالت ضعف و ناتوانی، فرتوتی

پیشنهاد کاربران

بپرس