فرتنی

لغت نامه دهخدا

فرتنی. [ ف َ ت َ نا ] ( ع اِ ) بچه کفتار. ( منتهی الارب ). || زن زناکار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || داه. ( منتهی الارب ). کنیزک خنیاگر. ( از اقرب الموارد ).

فرتنی. [ ف َ ت َ نا ] ( اِخ ) کوشکی در مروالرود. ( از معجم البلدان ). قصری در مروالرود. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کوشکی در مروالرود قصری در مرو الرود

پیشنهاد کاربران

بپرس