تنت یافت آماس و تو ز ابلهی
همی گیری آماس را فربهی.
اسدی.
لیکن از راه عقل ، هشیاران بشناسند فربهی ز آماس.
ناصرخسرو.
چرب زبان گشتم از آن فربهی طبع ز شادی پر و از غم تهی.
نظامی.
چوگاو ار همی بایدت فربهی چو خر تن به جور کسان دردهی.
سعدی.
مکن صبر بر عامل ظلم دوست که از فربهی بایدش کند پوست.
سعدی ( بوستان ).