فرباره

لغت نامه دهخدا

فرباره. [ ف َ با رَ / رِ ] ( اِ ) فر و شأن و شوکت و عظمت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ). از برساخته های دساتیر است. ( از حاشیه برهان چ معین ).

پیشنهاد کاربران

دوست گِرامی، این پیشنهادِ {فرباره} بیشتر برای کاربرد هایی همچون {عبارت است از} پیشنهاد داده شده، که نمیتوان گفت {گزاره است از}!
یِک واژه بسیار برابر دارد، ولی همه برابر هایش در همه کاربرد های آن واژه، درست نیستند.
بِدرود!
عبارت عربی واژه گزاره است و نیازی به ساختن واژه ندارد
میتوان از واژه یِ {فَرباره} به جای {عِبارت} بِکار گرفت.
این واژه از پیشوندِ {فَر} در اینجا نِشان دهنده {والایی/بالایی} و {باره} که برابر {موضوع} است، ساخته شده است.
به نِمونه های زیر بِنگرید:
1 - این عِبارت من را یاد چیزی می اندازد:این فَرباره من را یاد چیزی می اندازد
...
[مشاهده متن کامل]

2 - عبارت هایی که نِوِشته شد را به یاد بسپارید:فرباره هایی که نِوِشته شد را به یاد بسپارید
برای {عبارت است، عبارتند} میتوان از {فَرباره است، فَرباره اند} بِکار برد:
1 - چیز هایی که خریدی عِبارت است از:چیزهایی که خریدی فرباره است از:
2 - آنها عِبارتند از:آنها فرباره اند از
میتوان از خود {باره} نیز بِکار برد.
بِدرود!

بپرس