اینهمه محنت که فراپیش ماست
اینْت صبورا که دل ریش ماست.
نظامی.
فراپیش او غلامی چراغی در دست گرفته بود. ( ترجمه تاریخ قم ).- فراپیش آمدن :
اگر صد وجه نیک آید فراپیش
چو وجهی بد بود زآن بد بیندیش.
نظامی.
- فراپیش داشتن ؛ عرضه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : آینه جهد فراپیش دار
درنگر و پاس رخ خویش دار.
نظامی.
متاعی که در سله خویش داشت بیاورد و یک یک فراپیش داشت.
نظامی.
- فراپیش گرفتن ؛ پیش انداختن : لوط را فرمود که برخیز ورختهای خود را برگیر و دختران را فراپیش گیر. ( قصص الانبیاء ص 57 ).- فراپیش نهادن :
به خوان زر نهادندی فراپیش
هزاروهفتصد مثقال کم بیش.
نظامی.
هر جا که قدم نهی فراپیش بازآمدن قدم بیندیش.
نظامی.
رجوع به فرا شود.