فراهیختن

لغت نامه دهخدا

فراهیختن. [ ف َ ت َ] ( مص مرکب ) فراهختن. تأدیب نمودن. تربیت کردن. || آویختن. ( برهان ). رجوع به فراهختن شود.

فرهنگ معین

(فَ تَ ) (مص م . ) ۱ - برکشیدن . ۲ - تربیت کردن ، ادب آموختن .

فرهنگ عمید

۱. ادب کردن، تربیت کردن.
۲. برکشیدن.

پیشنهاد کاربران

این واژه در زمان ساسانیان کارواژه ای برای آموزش بوده است.
آموزش دادن/آموختن

بپرس