فراهی

لغت نامه دهخدا

فراهی. [ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به فراه. ( از معجم البلدان ). رجوع به فراه شود.

فراهی. [ ف َ ] ( اِخ ) ابونصر. رجوع به ابونصر فراهی شود.

فراهی. [ ف َ ] ( اِخ ) شرف الدین محمدبن محمد فراهی. عوفی نویسد: ذاتی مجمع کمال فضایل و منبع زلال شمایل... در وقتی که این داعی را بر فره ( فراه ) گذری افتاد فلک به مصاحبت او مماشات نمود. ازجفاء ارباب زمان شکایتی کرده بود و کارنامه ای پرداخته و در معنی وفا دقیقه ای دقیق آورده بر این جمله :
واو و فا و الف وفا باشد
تا در این عهد ما که را باشد...
و در مطلع آن کارنامه... این قصیده برآورده بود:
چو هست زیر نقاب عدم جمال وفا
صباء عهد مجوی و دم شمال وفا...
( از لباب الالباب چ لیدن ج 1 صص 259-260 ).
مرحوم قزوینی در تعلیقات بر این مطالب نویسد: این شاعر در طبقات ناصری به اسم ملک الکلام امام شرف الدین احمد فراهی مذکور است واو را در تهنیت ملک غازی یمین الدین بهرامشاه بن تاج الدین حرب از ملوک سیستان به غزو ملاحده قهستان قطعه ای است. پس معلوم میشود که صاحب ترجمه بعد از سنه 612 هَ.ق. در حیات بوده است. آن قطعه این است :
همایون و فرخنده بر اهل گیتی
مبارک رخ شاه فرخ نهاد است
شه نیمروزی و در عهد ملکت
خجسته هنوز اول بامداد است.
و نباید صاحب ترجمه را به ابونصر بدرالدین محمود ( یا مسعود )بن ابی بکربن حسین بن جعفر فراهی صاحب نصاب الصبیان که معاصر یکدیگر و از اهل یک شهر بوده انداشتباه نمود. ( لباب الالباب چ لیدن ج 1 صص 352-353 ). و رجوع به ابونصر شود.

فراهی. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 26هزارگزی جنوب باختری صالح آباد، سر راه مالرو عمومی صالح آباد به تربت جام. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل که دارای 71تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، ذرت و پنبه است. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

پیشنهاد کاربران

سلام دارم خدمت فامیلهای گرامی طایفه ی فراهی که در سیستان و زاهدان و خراسان و گلستان زندگی میکن اصالتا از نوادگان ارباب رمضان هستند. یکی از تیره های خاندان ارباب زایی در سیستان.

بپرس