پیاده نباشم ز اسباب دانش
گر اسباب دنیا فراهم ندارم.
خاقانی.
که هیچ آرزویی به عالم نبودکه یک یک بر آن خوان فراهم نبود.
نظامی.
|| مجتمع. با هم. ( آنندراج ) : اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره بستستی. ( کلیله و دمنه ). برچده زلفک فراهم او
کرده صبر از دلم پراکنده.
سوزنی.
و بیشتر متمم صرفی مصادری چون : آمدن ، آوردن ، شدن ، کردن باشد. رجوع به ترکیبات شود.- فراهم آمدن ؛ گرد آمدن. انجمن شدن. اجتماع کردن. واهم آمدن. فاهم آمدن. جمع شدن. خلاف پراکندن. ( یادداشت به خط مؤلف ). اجتماع. ( منتهی الارب ) : وحوش... روزی فراهم آمدند و به نزدیک شیر رفتند. ( کلیله و دمنه ).
مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد
از هوای مدح تو آید فراهم چون پرن.
سوزنی.
- || ممکن شدن. ( یادداشت به خط مؤلف ). به دست آمدن. حاصل آمدن : واجب است بر کافّه خدم و حشم که آنچه ایشان را فراهم آید ازنصیحت بازنمایند. ( کلیله و دمنه ).آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ
اسباب این مراد فراهم نیامده ست.
خاقانی.
و رجوع به فراهم شود.- فراهم آوردن ؛ جمع کردن. گرد کردن : مقدمان هر صنف را فراهم آورد. ( کلیله و دمنه ). جوجو به گدایی فراهم آورده ام. ( گلستان ).
به گدایی فراهم آوردن
پس به شوخی و معصیت خوردن.
سعدی ( صاحبیه ).
گوسفندان را فراهم آورد و به یک جا جمع کند و بعد از آن دو بهره گرداند. ( ترجمه تاریخ قم ).- فراهم آورده ؛ جمعآوری شده.
- || تألیف شده : این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علماو براهمه هند است. ( کلیله و دمنه ). و رجوع به فراهم آوردن شود.
- || برهم نهاده. روی هم چیده : خشتی چند فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. ( گلستان ). و رجوع به فراهم شود.
- فراهم افتادن ؛ پیش آمدن. دست دادن. به وقوع پیوستن :
این وصلت اگر فراهم افتد
هم قرعه کار بر غم افتد.
نظامی.
و رجوع به فراهم شود.- فراهم پیچیدن ؛ فراهم کردن. جمع کردن. درهم پیچیدن : رحل و ثقل خویش فراهم پیچید و به بخارا رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و رجوع به فراهم شود.
بیشتر بخوانید ...