مگر تنگ بختت فراموش شد
چو دستت در آغوش آغوش شد.
سعدی ( بوستان ).
مستغرق یادت آنچنانم کِم هستی خویش شد فراموش.
سعدی.
رفتی و نمیشوی فراموش می آیی و میروم من از هوش.
سعدی.
به صورت زآن گرفتاری که در معنی نمی بینی فراموشت شود این دو اگر با حور بنشینی.
سعدی.
و رجوع به فراموش شود.