فرامرز

/farAmarz/

معنی انگلیسی:
off-limits

فرهنگ اسم ها

اسم: فرامرز (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: farāmarz) (فارسی: فرامرز) (انگلیسی: faramarz)
معنی: آمرزنده دشمن، از پیش آمرزیده، آمرزنده ( دشمن )، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پسر رستم، که پس از کشته شدن پدرش به کین خواهی او برخاست، شاه کابل را کشت و شغاد را به آتش کشید، بهمن پسر اسفندیار او را کشت، ) فرامرز: آخرین امیر [، قمری] سلسله ی بنی کاکویه در اصفهان که به دست طغرل سلجوقی برکنار شد، ) فرامرز ابن خداداد: [قرن هجری] مؤلف یا گردآورنده ی داستان سمک عیار، ( در اعلام ) پسر رستم پسر زال پهلوان بزرگ ایرانی، مرکب از فر + آمرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) نام پسر رستم بن زال است. ( برهان ). از: فر ( پیشاوند به معنی پیش ) + آمرز؛ لغةً به معنی آمرزنده دشمن ( یوستی ، نام نامه ص 90 ستون 2 ). ( از حاشیه برهان چ معین ). ضبط صحیح این واژه باید به ضم میم باشد، و دو بار در اسکندرنامه با این ضبط در قافیه به کار رفته است :
چنین گفت رستم فرامرز را
که مشکن دل و بشکن البرز را.
نظامی.
صاحب انجمن آرای ناصری نویسد: «آن در اصل فرمرز بوده یعنی شکوه زمین چنانکه کیومرث یعنی بزرگ زمین و تهم مرز که طهمورث معرب آن است یعنی شجاع زمین است ».

فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) ابومنصور. رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.

فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) ظهیرالدین. رجوع به تتمه صوان الحکمة و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.

فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) علی. رجوع به ظهیرالدین فرامرز در همین لغت نامه و نیز رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 شود.

فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است. ( از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 171 ).

فرهنگ فارسی

پسر رستم پسر زال پهلوان بزرگ ایرانی . وی در بسیاری ا جنگهای ایران و توران همراه پدر شرکت داشت . کتاب فرامرز نامه شرح جنگهای وی است . پایان زندگانی این پهلوان یکی از غم انگیز ترین صحنه های داستانهای ایرانی است زیرا اسفندیار براثر استبداد رای و پافشاری برای در بند کردن رستم جهان پهلوان ایران را مجبور ساخت که او را از پای در آورد . اسفندیار بهنگام مرگ پسر خود بهمن را برستم سپرد تا او را تربیت کند و بشاهی رساند . بهمن پس از گشتاسب وارث تاج وتخت شد و بزابلستان لشر کشید و فرامرز رابجنگ با خود واداشت . فرامرز تا آخرین دم با بهمن مردانه جنگید ولی بر اثر وزیدن بادی سخت و پراکنده شدن لشکرش بدست بهمن افتاد و بهمن ویرا امان نداد و بفرمود تا او را بدار زدند : [ فرامرز را زنده بردار کرد تن پیلوارش نگونسار کرد .] ( فردوسی ) و زال را در بند کردند ولی دستور بهمن پشوتن او را از این کار بر حذر داشت . بهمن دستور داد پای زال را از بند رها کنند و جسد فرامرز را در دخمه جای دهند.
دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است .

واژه نامه بختیاریکا

فِلِمرز

دانشنامه آزاد فارسی

فَرامرز
فَرامرز
در شاهنامۀ فردوسی ، پسر رستم از خالۀ کِیقُباد. در لشکری که رستم به کین خواهی سیاوش آراسته بود، پیش قراول سپاه بود. فرامرز، نخست وَرازاد شاه سِپیجاب و هزاران تورانی را از پای درآورد . سپس سُرخِه ، پسر افراسیاب ، به اسارت فرامرز درآمد و او را مانند سیاوش سربریدند. در آغاز تخت نشینی کیخسرو، فرامرز نیز همراه زال و رستم و زَوارِه حضور داشت . کیخسرو فرامرز را مأمور گشودن شهرهای هم مرز نیمروز کرد. در جنگ بعدی ایران و توران فرامرز فرماندهی سپاهی را برعهده داشت که از مردم کشمیر و کابل تشکیل می شد. سال ها بعد هنگامی که اسفندیار از سوی پدر مأمور دستگیری رستم ، زَوارِه و فرامرز بود، فرامرز در رویارویی با مهرنوش ، پسر اسفندیار، او را کشت . فرامرز پس از کشته شدن رستم به نیرنگ شَغاد به کین خواهی برخاست . او نخست رستم و زواره و رَخش را در تابوت نهاد و به زابلستان فرستاد، سپس در نبردی سخت بر شاه کابل چیره شد و او را به نخجیری برد که رستم در آن کشته شده بود و در چاه رستم بیاویخت و چهل تن از یاران او را همراه شغاد، که به تیر رستم بر چناری دوخته شده بود، به آتش کشید و سوزاند. هنگامی که بهمن اسفندیار به پادشاهی نشست و به زابلستان تاخت و زال را به بند کشید، فرامرز که در مرز «بُست » بود خود را به میدان رسانید، اما پس از نبردی جانانه و برداشتن زخم های فراوان اسیر شد. به فرمان بهمن او را بر دار کشیدند و تیربارانش کردند.

پیشنهاد کاربران

فرامرز: این نام در اوستایی: فره مرز framarez و به معنی فراموش کردن بدی هاست که در هندی باستان پره مرش pramarsh که مرش در سنسکریت به معنی بخشیدن و پشتیبانی کردن است. پس فرامرز یعنی فراموش کننده ی بدیها
...
[مشاهده متن کامل]
و پشتیبانی کننده؛ پس فرامرز یعنی فراموش کننده ی بدیها و پشتیبانی کننده؛ زیرا شاید کسی بدی دیگری را ببخشد ولی به او کمک نکند؛ فرامرز کسی است که هم می بخشد و هم یاری می دهد؛ یعنی کسی که از ته دل می بخشد.

بخشنده ی دشمن
کسیکه بخشندگی بیحد و مرز فراتر از بخشش دارد
نگهبان مرز کشور هم فرامرز است
نام پسر رستم کهانتقام خون رستم را مردانه گرفت ولیکن بهمن پسر اسفندیار روئین تن که خود رستم رستم اورا پرورش داده بود و به جای پدرش کاه بدست رستم کور شده بود و خودش خانه را بر سر خود بامید آنکه دست رستم در دستش است و او هم کشته میشود اولین انتحار در تاریخ ایران است ولی بهمن چون بشاهی رسید با فرامرز در جنگ شد که وزش طوفان فرامرز را اسیر و بهمن اورا زنده بر دار کرد
...
[مشاهده متن کامل]

ندیدی که بهمن چه بیداد کرد
فرامرز بر دار چو جلاد کرد
مصیب مهرآشیان

فراتر از هر محدودیتی
یعنی رها
عشق
فرامرز یعنی عشق
در پدربودن همتا ندارد

ف فرامرز یعنی فرشته فدایی ر فرامرز ریعنی رهایی آ فرامرزیعنی ابر مردآسمانی م فرامرز یعنی منجی ر فرامرز یعنی رام کننده. زفرامرز یعنی زندگی حیات
پسر رستم جهان پهلوان ایران از یلان وپهلوانان بزرگ شاهنامه
فرامرز فرا=بالاتر ، بزرگتر، برتر مرز=محدود - محدوده - حد
فرامرز=دارای بزرگی فراتر از اندازه بسیار بزرگ ومحتشم
نوع دیگر فر=شکوه آمرز=بخشندگی وگذشت فرامرز=شکوه بخشندگی وگذشت
فر آمرز =امرزنده از پیش یا بخشنده دشمن
دوست که جای خود دارد
#فرامرز سلامتی هر چی فرامرز
شکوه زمین
واقعا فرامرز یک اسم با مسماء ایرانی است
فرامرز یعنی فراتر از مرز خود دوست دارد باشد. ماجرا جو و کنجکاو است . بلند پرواز و رد شدن از مرزهای عشق و دوستی و عاشق معشوق خالق یگانه هست. با احساس و دلی پاک دارد.
فرامرز یعنی عشق، زندگی، آرامش.
فرامرز ینی مرد مغرور
آمرزنده توسط فر
ازفر و هر
آمرزنده خدا

فرامرز یعنی ارتش تک نفره
فرامرز یعنی فراتر از مرز
فرامرز به معنی شکوه مرز. فر شکوه و مرز
خونسرد مهربان عاشق
اسطوره یاجنگجوی ایرانی

از پیش آمرزیده شده
اسم پسر. فاقد مرز.
فرا+مرز: فراسوی مرز - آن سوی مرز - خارج از مرز و محدوده شناخته شده - خارج از کشور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس