فراغ افتادن. [ ف َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) رها شدن. رهیدن. آسوده شدن : چون از ذکر انساب و تواریخ فرس فراغ افتاد... ( فارسنامه ابن بلخی ). رجوع به فراغ شود.
( ~ . اُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - آسوده شدن . خلاص شدن . ۲ - کاری را به پایان رساندن و آسوده گشتن .