فراغ

/farAq/

مترادف فراغ: آسانی، آسایش، آسودگی، استراحت، راحت، خلاص، رهایی، نجات، اتمام

برابر پارسی: آسایش، آسودگی، رامش

لغت نامه دهخدا

فراغ. [ ف ُ ] ( اِ ) فروغ و روشنایی چراغ و آتش و مانند آن. ( برهان ). فروغ. رجوع به فروغ شود.

فراغ.[ ف ِ ] ( اِ ) باد سرد تابستان. ( برهان ) :
از هر سویی فراغ به جان تو
بسته یخ است پیش چوسندانا.
( منسوب به ابوالعباس ).
صاحب برهان قاطع برای اینکه این شاهد واحد را قدری تعدیل کند فراغ را «باد سرد تابستانی » معنی کرده است. نه در زبان فارسی و نه در زبان عربی من مثالی نیافتم و گمان می کنم گردآورندگان لغت نامه اسدی ( لغت فرس ) که ظاهراً هم عامی بوده و هم از اهل زبان ما نبوده اند و این بیت را دیده اند به قرینه این معنی را به کلمه داده اند. من گمان می کنم فراغ همان فراغ عربی است و «فراغ به جان تو» تعبیری درزبان ادب است به جای «دور از شما» یا «دور از جان شما» که امروز معمول است. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ).

فراغ. [ ف ِ ] ( ع اِ ) برآمدن گاه آب از میان دلو از میان دسته. ( منتهی الارب ). ناحیتی از دلو که آب از آن فروریزد. ( اقرب الموارد ). || اسب نیکو و گشاده رفتار. ( منتهی الارب ). اسب نیکوی گشاده رفتار و هر چارپای دیگر. ( اقرب الموارد ). || تنگ بار. ( منتهی الارب ). العِدل من الاحمال. ( اقرب الموارد ). || حوض چرمین بزرگ و فراخ. || خنور. || شتر ماده بسیارشیر فراخ غلاف پستان. || کمان تیردورانداز. || کمانی که زخم پیکانش فراخ باشد. || کاسه بزرگ که برداشته نشود. ج ، افرغة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پیکانهای پهن. ( اقرب الموارد ). || اودیة. وادیها. ابن اعرابی این کلمه را بدین معنی آورده و مفرد آن را ذکر نکرده و مشتقی از آن را نیز نگفته است. || ( ص ) رجل فراغ ؛ مرد تندرو و فراخ گام. ( اقرب الموارد از لسان العرب ).

فراغ. [ ف َ ] ( ع مص ) پرداختن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرداخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). فارغ شدن. ( مصادر زوزنی ) :
همی بود یک ماه با درد و داغ
نمی جست یک دم ز انده فراغ.
فردوسی.
آنچه به فراغ دل بازگردد بباید نبشت. ( تاریخ بیهقی ). در آنچه به فراغ دل او پیوندد مبادرت نموده شد. ( کلیله و دمنه ). || آهنگ کردن به سوی چیزی. ( منتهی الارب ). قصد کردن. ( اقرب الموارد ). || تهی شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( مصادر زوزنی ). تهی شدن ظرف. ( اقرب الموارد ). || ریخته شدن آب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) آسایش و پرواس و فراغت. ( ناظم الاطباء ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فارغ شدن، آسوده شدن، کاری راتمام کردن واز آن آسوده شدن، تهی شدن، خالی شدن ظرففراغ بال: آرامش و آسایش و آسودگی خاطر
آب مرد منی .
پرداختن . پرداخته شدن

فرهنگ معین

(فُ ) [ ع . ] (اِ. ) روشنایی ، فروغ .
(فَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) فارغ شدن ، دست از کار کشیدن . ۲ - در فارسی به معنی آسوده شدن . ۳ - (اِمص . ) آسایش ، آسودگی .
(فِ ) [ ع . ] (اِ. ) (اِ. ) ظرف بزرگ ، قدح بزرگ .

فرهنگ عمید

= فراغت
* فراغ بال: (اسم مصدر ) [مجاز] آرامش، آسایش، آسودگی خاطر.
۱. اسب نیکو و گشاده رفتار.
۲. باد سرد تابستان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فِرَاقُ: جدایی
معنی سُبَاتاً: راحتی و فراغ - قطع (اگر خواب را قطع خوانده ، بدین جهت بوده که در خواب تصرفات نفس در بدن قطع میشود یا اینکه خواب قطعی است برای کار وفعالیت ، با کلمه "سبت" به معنی شنبه نیز هم ریشه است چون در شنبه نیز برای یهود قطع و تعطیلی کار محسوب می شد )
معنی رَاغَ: میل کرد - توجه کرد - سراغِ آنها آمد-به صورت محرمانه آمد (بعضی گفتهاند : میل کردن به یکسو به منظور خدعه است .در عبارت "فَرَاغَ إِلَیٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ "یعنی :سپس محرمانه نزد اهل خود رفت از مصدر روغ به معنای این است که انسان طوری از حضور حاضران برود که...
معنی فَارِغاً: خالی (مراد از فراغت قلب مادر موسی این است که دلش بواسطه وحیی که به او شد از ترس و اندوه خالی شد چون خداوند به او وعده داد که فرزندش را به او برمی گرداند و از پیامبرانش می گرداند لذا ناله و شیون در فراغ فرزندش نکرد و باعث فاش شدن راز او نگردید)
معنی یَمِینِ: دست راست - سمت راست - خیرو سعادت - قهر و غلبه و نیرومندی - دین (جمله "قالوا انکم کنتم تاتوننا عن الیمین" کنایه از این است که شما خود را خیرخواه ما معرفی میکردید و استعمال کلمه یمین در این معنا شایع است بعضی از مفسرین گفتهاند : مراد از کلمه یمین دین ...
ریشه کلمه:
روغ (۳ بار)
ف (۲۹۹۹ بار)

میل بر سبیل حیله. و طریق رائغ آن است که مستقیم نباشد گویند «راوغ فلان فلاناً و راغ فلان الی فلان» یعنی برای حیله به سوی او میل کرد (راغب) در مجمع آن را میل از جهتی گفته است . یعنی به سوی خدایان آنها میل کرد و رفت و گفت آیا نمی خورید... پس میل کرد بر بتان و آنها را با دست راستش میزد. راغب گوید «علی» در آیه بعدی برای تفهیم استعلا است . . از راغ معلوم می‏شود که ابراهیم علیه السلام نخواسته میهمانان بدانند که برای طعام آوردن می‏رود. این کلمه در کلام اللّه مجید فقط سه دفعه است.

جدول کلمات

ارامش

پیشنهاد کاربران

خیلی از واژه هایی که گمان می روند عربی اند ، خاستگاه ایرانی دارند ، درباره این واژه هیچ دلیلی برای ایرانی بودگی آن ندارم اما می توان واژه " پر " را در این واژه دید و " راغ" را که می تواند پسوند باشد البته در زبان های ایرانی " غین " نداریم ولی در این واژه ، غین می تواند دکر گونه " گ" باشد .
درستش اینه تلفظ انگلیسیشو بنویسید feraq : آسایش
در حقیقت فراق می شه faraq: دوری
تهی
خالی
دوری
گشاد
آسودگی
در آیین دادرسی مدنی:
فصل پنجم، توقیف دادرسی:
توقیف دادرسی موجب فراغ ( اتمام ) دادرسی نمی گردد، حتی اگر به مدت طولانی ادامه یابد.
آسایش آسودگی راحتی😪
هم آوا : فراق: جدایی و دوری 💔 از ریشه فرق
هم خانواده: فارغ ، فراغت، تفریغ ( به معنای فارغ ساختن است و نباید آن را در املا با واژه تفریق به معنای کم کردن اشتباه گرفت. )
فارغ شدن از کار یا اموری را فراغ می گویند.
رامش - اسودگی - اسایش - راحتی - رهایی
آسایش 🍸
کاربرد در جمله :
در طلب رضای فراغ دوستان سعی پیوندد ( زبان 90 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس