فراشیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) لرزیدن و خود را به هم کشیدن در ابتدای تب باشد و آن را فراشا و به عربی قشعریره خوانند. ( برهان ). افراشیدن. فراخیدن. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراشا شود.
فرهنگ معین
(فَ دَ ) (مص ل . ) نک فراخیدن .
فرهنگ عمید
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن.