فراش

/farrAS/

مترادف فراش: بستر، خدمتکار، رختخواب، فرش | پیشخدمت، پیشکار، خدمتگزار، مستخدم، ملازم، نوکر، فرش باف، پیک، نامه رسان

برابر پارسی: رفتگر، جاروکش

معنی انگلیسی:
farash, office boy, servant, footman, valet, sergeant, at arms, spreader of carpets, bed, ferash, office-boy, peon, handyman, lackey, porter

لغت نامه دهخدا

فراش. [ ف ِ ] ( ع اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).آنچه گسترده میشود و بر آن میخوابند. فِعال به معنی مفعول است. ( اقرب الموارد ). جامه خواب :
علی بود مردم که او خفت آن شب
به جای نبی بر فراش و دثارش.
ناصرخسرو.
چهل سال سر بر بالین ننهاد و اندر فراش نخفت مگر به تعبد ایزدتعالی مشغول بودی. ( مجمل التواریخ و القصص ).
از فراش کهن بلات رسید
تا از این نورسیده خود چه رسد.
خاقانی.
|| زن مرد. ( منتهی الارب ). هر یک از دو همسر، زوجه یا زوج فراش یکدیگر خوانده میشوند. ( اقرب الموارد ). زوجه را هم گویند به کنایت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || زوجیت. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). همسری.
- تجدید فراش کردن ؛ زن دیگر خواستن. دوباره زن گرفتن. دوزنه کردن. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به تجدید فراش شود.
|| آشیانه مرغ. || جای زبان از تک دهان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح فقه ) فقها گویند: فراش متعین بودن زن است برای ثبوت نسبت فرزندانی که از او متولد شوند و این فراش دو قسم بود: قوی و ضعیف. فراش قوی فراش زن عقدی است و ضعیف آن فراش ام ولد است زیرا نسبت فرزند ام ولد به مجرد نفی مولی منتفی شود اما نسبت فرزند زن عقدی جز به سبب لعان منتفی نگردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فراش. [ ف َ ] ( ع اِ ) گِل و لای خشک شده بر روی زمین. آنچه از گِل و لای که پس از عبور آب بر زمین بخشکد. || غوره های شراب و دوشاب. || حبابهایی که بر شراب میماند. || قطره های خوی. ( منتهی الارب ). || پروانه. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پروانه. واحد آن فراشةاست. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فراشة شود. || یکی از دو رگ سبز زیر زبان و هر دو را فراشان گویند. || دو آهن پاره که بدان افسار ستور را به کام بندند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فراش. [ ف َرْ را ] ( ع ص ، اِ ) صیغه مبالغه از فرش. ( از اقرب الموارد ). آنکه فرش و بساط را گسترد : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد. ( گلستان ).
تا جهان بوده ست فراشان گل
از سلحداران خار آزرده اند.
سعدی.
حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد
فراش باد هر ورقش را به زیر پی.
حافظ.
|| پیشخدمت. خدمتکار : یک سال از فراشان تقصیرها پیدا آمد. ( تاریخ بیهقی ). فراش پیری بود که پیغام های ایشان آوردی. ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فرهنگ معین

(فَ رّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - گسترندة فرش . ۲ - در فارسی به معنی پیشخدمت ، خدمتکار.
(فِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بستر، رختخواب ، هر چیز گستردنی . ۲ - همسر. ، تجدید ~کردن دوباره زن گرفتن ، زن دیگر خواستن .

فرهنگ عمید

= فراشه
۱. مستخدم اداراۀ دولتی، به ویژه مدارس.
۲. جاروکش حرم و صحن مقدس.
۳. [منسوخ] مٲمور عدلیه، زندان، و مانند آن.
۴. [قدیمی] خدمتکار، خادم.
۵. [قدیمی] آن که فرش می گستراند، گسترندۀ فرش، بساط، و مانند آن: حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد / فراش باد هر ورقش را به زیر پی (حافظ: ۸۵۸ ).
۱. جامۀ خواب، بستر، رختخواب.
۲. [مجاز] همسر، همخوابه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فراش (به کسر فاء فعال بمعنی مفعول است مثل کتاب) به معنی مکتوب یعنی آن چه گسترده می شود و بر آن می خوابند.
فراش به معنی آن چه گسترده می شود و بر آن می خوابند و نیز هر یک از زوجین فراش یک دیگر خوانده می شوند همان طوری که لباس یک دیگر نامیده شده اند.چنان که در حدیث نبوی(ص) آمده است: «الولد للفراش و للعاهر الحجر» که مراد زوج است. و قول دیگر آن است که غرض مالک و صاحب فراش است یعنی زوج یا مولی. و در کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی آورد:فراش متعین بودن زن است برای ولادت و ثبوت نسبت فرزندان که از او متولد شوند.

دانشنامه آزاد فارسی

فَرّاش
از مناصب دربار سلاطین ایران . این مقام مسئول گستردن فرش ها و حفظ و نگهداری آن ها و برپاکردن چادر و خیمه برای پادشاه بود و مجموع فراشان ، زیر نظر فراشباشی بودند که مرکزشان فراش خانه بود . این منصب از دورۀ غزنوی به بعد رواج داشت و در دورۀ صفویه از مقام و اعتبار و نفوذ فراوان برخوردار شد. گاه ریاست مشعل داران نیز با فراشباشی بود. به علاوه، وی بر آن دسته از مستخدمانی که شستن لباس های شاه را برعهده داشتند، ریاست داشت . فراشان ، وسایل کار خویش را در فراش خانه نگهداری می کردند که انبارهای بزرگی با حجره های متعدد بود.

جدول کلمات

(اردال, نامه رسان, نامه بر

مترادف ها

apparitor (اسم)
چاووش، فراش، شاطر، مامور اجراء

bed (اسم)
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه

footman (اسم)
فراش، شاطر، پادو، نوکر، جلو دار

mattress (اسم)
فراش، تشک

servant (اسم)
فراش، خدمتکار، پیشخدمت، بنده، مستخدم، نوکر، خادم، پایکار، چاکری

lackey (اسم)
فراش، پادو، نوکر

wife (اسم)
فراش، زن، خانم، زوجه، عیال

sergeant-at-arms (اسم)
فراش، مامور اجرا

guard of the ka'beh in mecca (اسم)
فراش

lacquey (اسم)
فراش، پادو، نوکر

فارسی به عربی

خادم

پیشنهاد کاربران

بساط. [ ب ِ / ب َ ] ( ع اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) . نوعی از طنفسه ( معرب تنبسه ) دراز کم عرض. ج ، بُسُط. ( از اقرب الموارد ) . ج ِ بُسُط. مأخوذ از تازی فرش و هرچیز گستردنی. ( ناظم الاطباء ) ( دزی ج 1 ) . بساطافکنده. فرش. ( منتهی الارب ) . فرش. ( غیاث ) . فرش و گستردنی. . . چون متاع خانه و اثاث البیت. ( آنندراج ) . فرش و اثاثه. ( از فرهنگ نظام ) . آنچه گسترده شود بر زمین چون قالی و گلیم و زیلو و حصیر و بستر. هرچه بازگسترانند. و بلفظ انداختن ، افکندن ، کشیدن ، آراستن ، گستردن و چیدن مستعمل است. ( غیاث ) . و با لفظ افکندن ، کشیدن ، آراستن ، گستردن ، چیدن ، برچیدن ، گشادن ، افشاندن ، ریختن ، درنوردیدن ، طی کردن ، طی شدن ، هم پیچیدن ، بر هم چیدن و بر یکدیگر زدن مستعمل است. ( آنندراج ) : و از وی [ از ناحیت پارس ] بساطها و فرشها و زیلوها و گلیمهای باقیمت خیزد. ( حدود العالم ) . و از وی [ از چغانیان ] پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. ( حدود العالم ) . و از او [ از بخارا ] بساط و فرش و مصلی و نماز خیزد، نیکوی ، پشمین. ( حدود العالم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

🔴 واژه � فرش � از کجا آمده ؟ آیا عربی است ؟ کلمه فرش چه ربطی به طاووس دارد ؟
فرش عربی نیست ؛ خوب بخوانید . . . 👇
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.
فراشفراشفراشفراش
🔴 واژه � فرش � از کجا آمده ؟ آیا عربی است ؟ کلمه فرش چه ربطی به طاووس دارد ؟
فرش عربی نیست ؛ خوب بخوانید . . . 👇
🔹 طاووس نام پرنده ای زیبا در فارسی است ؛ این واژه از عربی و از آرامی ܛܰܘܣܳܐ� ( ṭawsā ) وارد فارسی شده، که خود از یونانی باستان ταώς� ( taṓs ) گرفته شده است. خود این واژه را یونانی ها احتمالا از بومیان جنوب هندوستان ( دراویدی - تامیلی tōkai ) گرفته اند
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 در دوره ساسانی ما به این پرنده fraš - murw ( فرَش - مُرو ) یا � مرغ فرش � می گفتیم ( در پارسی میانه مانوی 𐫜𐫡𐫢𐫏𐫖𐫡𐫇� ) . این واژه به پارسی نو نرسید و طاووس جای آن را گرفت ولی هنوز بصورت وام واژه در ارمنی و گرجی کاربرد دارد. در گرجی parševangi� و . . .
♦️ بخش دوم این واژه که همان مرغ است و در نام بسیاری از پرندگان دیده می شود : سیمرغ، کلمرغ، شترمرغ، پیل مرغ، شاه مرغ و . . . اما بخش نخست آن یعنی � فــرش � به معنای � شگفت انگیز، خارق العاده، اعجاب � است. در اوستایی 𐬟𐬭𐬀𐬱𐬀� ( fraša ) و در پارسی باستان 𐎳𐎼𐏁� ( fraša - ) و در پهلوی ساسانی fraš به معنای دیدنی، آشکار، شگفت انگیز که بصورت հրաշ / hraš و به معنای معجزه و شگفتی هنوز در ارمنی کاربرد دارد
🦚 طاووس ( فرش مرغ ) چه ربطی به فرش / قالی دارد ؟
هنگامی که طاووس پرهای بزرگ و زیبای خود را باز می کند، دقیقا شبیه به یک قالی نقش دار می شود، از همین جا بود که نام این پرنده کم کم برای اشاره به قالی مورد استفاده قرار گرفت. گذاشتن نام جانوران بر اشیا بخاطر همانندی صفات آنها در زبان فارسی بسیار است : زنبورک گونه ای ساز و توپ جنگی، شترگلو نوعی لوله آب و . . .
.
🔹 دانستی است که اصلا در زبان #عربی برای اشاره به Carpet از #فرش استفاده نمی کنند و واژگان � بساط، سجادة، زربیة � را بکار میبرند ( خود زربیة هم ریشه #ایرانی دارد ) . زبان عربی � فرش ایرانی � را گرفته و مانند بسیاری از واژگان #پارسی دیگر، آن را در #قالب های خود برده و واژگان � فراش، مفروش، یفرش و . . . � را ساخته است
♦️ واژگان � گستردگی - بافتنی � ایرانی در قرآن : استبرق / سندس / سرادق / فرش و . . .
ده ها واژه ایرانی - پارسی در قرآن وجود دارد که در دوره جاهلی و درنتیجه روابط � عرب - ساسانی � به زبان عربی راه یافته بودند. استبرق معرب stabrag⁠ پهلوی و از ریشه � ستبر � که گونه ای پارچه ابریشمی بوده است / سندس معرب sandus⁠ پهلوی و سغدی که گونه ای پارچه ابریشمی زربفت بوده است / سرادق معرب � سراپردگ � به معنای خیمه و چادر است / فرش در قرآن 👈 دوبار بصورت فُرُش و جمع �فِراش� به معنى فرشهایى است که گسترده مى شود. واژه �فِراش� نیز یک بار ذکر شده است
♦️ توجه : در زبان #سغدی واژه ای داشته ایم بصورت � Parštarn پَرش تَرن � به معنای فرش و از ریشه - Star به معنای گستردن و هم ریشه با بستر، که به فارسی نو نرسیده / همچنین فرسب، فرسپ که فرش و پارچه های زینتی بودند که هنگام جشن از دیوارها آویزان می کردند و از اوستایی fraspāt آمده است / احتمال اینکه واژه � فرش � از این ها آمده باشد نیز وجود دارد :
fraspāt - - - - ? - - - > farš
parštarn - - - - ? - - - > farš
♦️ خلاصه آنکه اگر فرش عربی بود، #فردوسی ِ پارسی گزین بارها آن را در شاهنامه به کار نمی برد :
بگسترد فرش اندر ایوان خویش
بفرمود کامدش بهرام پیش
یکی فرش گسترده شد در جهان
که هرگز نشانش نگردد نهان
ببرد آن کیی فرش نزدیک شاه
گران مایگان برگرفتند راه
بزرگان برو گوهر افشاندند
که فرش بزرگش همی خواندند
به در بر همه فرش دیبا کشید
بیامد به قیصر بگفت آنچ دید
.
البته در زبان های کهن ایرانی ( پهلوی، سغدی، اوستایی و . . . ) واژگان بسیاری برای اشاره به فرش و گستردنی ها داشته ایم که همه آنها را بررسی خواهیم کرد
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.

فراشفراشفراشفراشفراشفراش
اردال, نامه رسان, نامه بر
فراش الارض: پیراستن زمین.
زمین تنها کره فضائی در کیهان اولی که زیبا وقابلیت سکونت ودارای زیبائیها وآراستها وساخته های زنده وشگفت آور هست.
بی نظیر
بی همتا
. . .
باید از زمین محاظت کرد واز الله الرحمان سپاس گزاری کنیم؛ نه برای چابیدن وغارت کردن وکفرورزید وناسپاسی.
...
[مشاهده متن کامل]

به آداب مهمان بودن در زمین مقیّپد باش.
قرآن با تدبّر نگاه کن وعمل نیک کن بادلخواه قطعه قطعه مکن.

فراشفراشفراش
فراش به گویش بختیاری یعنی پیشخدمت خان و سرایدار اداره یا مدرسه
فِراش: زمین قابلیت خشک شدن بعد از خیس شدن دارد.
نه سِفت؛ مانند زمین سیمانی یا آسفالتی . . .
نه خیس یا تر؛ مانند مخزن یا لوله. . .
این مزیّت منحصر به زمین است تا قابلیت سکونت وزندگی وزراعت داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

وهیچ کره ( planet ) در گیتی وجود ندارد که این خاصیت داشته باشد. نه همیشه خیسه نه همیشه خشکه.
الذی جعل لکم الارض فراشاً
فَرَاش جمع فراشة: ( حشره ) پروانه
یوم یکون الناس کالفراش المبثوث
فَرّاش: خدمتکار، رفتگر، سرایه دار.
. . .

فوراً فراش فرستاد فیلوس را آوردند. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ فرورا خدمتکار را فرستاد تا . . .
در حقوق فَراش به معنی رختخواب یا بستر
با توجه به ماده ۶۳۰ق. م. ا قتل در فراش توسط شوهر نسبت به همسرش و مرد اجنبی مجازات ندارد.
فراش ، farash , در گذشته در گویش شهر بابکی به مستخدم مدرسه گفته می شد ، همان فراش باشی است
فرش گستر ، گسترنده فرش
فرش شده، گسترده شده
خدمتکار پیش خدمت و. . .
فرش گستر
هم خوابگی زن و مرد؛شرایط صدق فراش وقوع عقد ازدواج است.
کی معنی آن رو میدونه
فرّا ش بادِ صبا . . . .
Marriage bed
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)