فراخویش

لغت نامه دهخدا

فراخویش. [ ف َ خویش ْ / خیش ْ ] ( ق مرکب ) بخود. معمولاً با فعلی همراه آید : نه پدر کار پسر میتوانست ساخت نه خویش فرا خویش میرسید. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به «فرا» شود.

فرهنگ فارسی

بخود . معمولا با فعلی همراه آید

فرهنگ عمید

به خود، با خود.

پیشنهاد کاربران

بپرس