فراخه


معنی انگلیسی:
space

لغت نامه دهخدا

فراخه. [ ف َ خ َ / خ ِ ] ( اِمص ) موی بر اندام راست شدن. فراخیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). قشعریره. ( منتهی الارب ). رجوع به فراخیدن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) موی بر اندام راست شدن قشعریره .

فرهنگ معین

(فَ خِ ) (اِمص . ) لرزه ، رعشه .

فرهنگ عمید

راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس.

پیشنهاد کاربران

بپرس