فراخنا. [ ف َ ] ( اِ مرکب ) مقابل تنگنا. فراخا. فراخی. ( یادداشت بخط مؤلف ). فراخا. فراخی. گشادگی. ( برهان ). || پهنا : سودی نکند فراخنای برو دوش گرآدمیی عقل و هنر پرور و هوش.سعدی.|| محل فراخی و گشادگی. ( برهان ). رجوع به فراخا شود.
۱. محل فراخ و گشاده، محل وسیع.۲. (اسم مصدر ) گشادگی، فراخی، وسعت: سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲: ۷۲۷ ).