فراخ کندوری. [ ف َک َ ] ( ص مرکب ) کندوری سفره باشد و فراخ کندوری سخی ودست گشاده است. ( امثال و حکم ). فراخ آستین. فراخ دست : مردی بود که از وی رادتر و فراخ کندوری تر وحوصله دارتر و جوانمردتر کم دیدند. ( تاریخ بیهقی ).