فراخ کردن


معنی انگلیسی:
broach, dilate, loose

لغت نامه دهخدا

فراخ کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گشاده کردن. || بزرگ کردن بنایی یا محوطه ای : مسجد مدینه رسول بفرمود تا فراخ کردند و عمارتش بیفزود. ( مجمل التواریخ و القصص ). || باز کردن در. گشودن. فراز کردن. مفتوح کردن. ( زمخشری ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گشاده کردن وسیع کردن ۲ - بزرگ بودن بنایی یا محوطه ای ۳ - باز کردن در گشودن .

پیشنهاد کاربران

فراخاندن چیزی.
فراخ کردن : گشاد کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 529 ) .

بپرس