لغت نامه دهخدا
فراخ رو. [ ف َ ] ( ص مرکب ) مردم گشاده رو و شکفته و خندان. || کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. ( برهان ). || آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - گشاده رو، خوش - رو. ۲ - خوش گذران .
فرهنگ عمید
گشاده رو، خوش رو، خندان.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید