فراخ دهن. [ ف َ دَ هََ ] ( ص مرکب ) کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است. ( از آنندراج ). بسیارگو و بدزبان. ( انجمن آرا ). اوسق. ( منتهی الارب ). بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان. ( برهان ). رجوع به فراخ دهان شود.
فرهنگ فارسی
آنکه دارای دهنی گشاد باشد ۲ - پرگوی و بیهوده گو پوچ گو هرزهچانه
فرهنگ معین
( ~ . دَ هَ ) ۱ - کسی که دهان گشاد دارد. ۲ - کنایه از: آدم پر حرف .