فراخ دل. [ ف َ دِ ] ( ص مرکب ) پردل. بی باک. || شکم باره و پرخور : مردی بود از بنی خزاعه نام او سلیمان بن عمرو و کنیتش ابوعینان. مردی فراخ دل و خورنده. ( ترجمه تاریخ طبری ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - پر دل بی باک ۲ - پر خور شکمباره .
فرهنگ عمید
= فراخ آستین: به جود تو که از او حرص تنگ حوصله شد / فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا (مجیرالدین بیلقانی: ۱۸ ).