فراخ حال

لغت نامه دهخدا

فراخ حال. [ ف َ ] ( ص مرکب ) قاهی. ( منتهی الارب ). آنکه کار و بارش خوب است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- فراخ حال بودن ؛ در رفاه زیستن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- فراخ حالی ؛ غضارت عیش. رفاه. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه کار و بالش نیکوست .

پیشنهاد کاربران

بپرس