فراخ حال. [ ف َ ] ( ص مرکب ) قاهی. ( منتهی الارب ). آنکه کار و بارش خوب است. ( یادداشت بخط مؤلف ).- فراخ حال بودن ؛ در رفاه زیستن. ( یادداشت بخط مؤلف ).- فراخ حالی ؛ غضارت عیش. رفاه. ( یادداشت بخط مؤلف ).