( فراخ آبرویی ) فراخ آبرویی. [ ف َ ] ( حامص مرکب ) خوشی بابرکت و زندگانی خرم. ( ناظم الاطباء ). آبرومند زیستن. با آبروی زیاد بودن. در مآخذ دیگر یافت نشد.فراخ ابرویی. [ ف َ اَ ] ( حامص مرکب ) به عشرت گذراندن وبا مردم به شکفتگی برخوردن. ( آنندراج ) : چو بنمود شاه از سر نیکوی بدان تنگ چشمان فراخ ابروی.نظامی.رجوع به فراخ آبرویی شود.
( فراخ آبرویی ) خوشی با برکت و زندگانی خرم . آبرومند زیستن .به عشرت گذراندن و با گشادگی با مردم برخورد کردن .