فرابه

لغت نامه دهخدا

فرابه. [ ف َ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) پرآب. رود پرآب. ( تاریخ قم ص 65 ).

فرابه. [ ف َ ب َ ] ( اِخ ) مردی بوده است در قرن پنجم هجری از ملوک کابل. ملک اعظم بر او خشم گرفت و از پیش خودش براند. و او با جماعتی از حواشی و ممالیک وخدمتگارانش از پیش او بیرون آمد و آمد تا به زمین قم و بدین موقع فرودآمد. ( از ترجمه تاریخ قم ص 65 ).

فرابه. [ ف َ ب َ ] ( اِخ ) نام دهی است و این ده رافرابه بنا کرده است ، و گویند آن را بدین علت فرابه نام نکردند بلکه بسبب آن نام کردند که آب آن بسیار بود و فرابه یعنی پرآبه. ( از ترجمه تاریخ قم ص 65 ).

فرهنگ معین

(فَ بِ ) (ص مر. ) پر آب .

پیشنهاد کاربران

بپرس