فرااوردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
تکثیر کردن، دوباره ساختن، چاپ کردن، فرااوردن، دو بار تولید کردن، باز عمل آوردن
پیشنهاد کاربران
برداشتن، بلند کردن، بالا آوردن
به چنگ آوردن، تحصیل کردن،
نزدیک آوردن ، در کنار آوردن، پیش آوردن
سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من یادت هست
به چنگ آوردن، تحصیل کردن،
نزدیک آوردن ، در کنار آوردن، پیش آوردن
سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من یادت هست
فراآوردن : پیش آوردن ، بلند کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 442 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 442 ) .