فرا کردن

لغت نامه دهخدا

فراکردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیش آوردن. فراز آوردن. فراز کردن. پیش آوردن و دراز کردن دست. ( یادداشت به خط مؤلف ): دست فراکن و چیزی بخور. ( تاریخ سیستان ).دست فراکردند اندر اوانی فروختن. ( تاریخ سیستان ). || برگزیدن. انتخاب کردن. منصوب کردن : راست نیاید وزیری فراکردن و در هفته ای بر وی چنین مذلتی رسد، بر آن رضا دادن. ( تاریخ بیهقی ). || برانگیختن. وادار کردن : امیر مسعود عبدوس را فراکرد تا کدخدایان ایشان را بفریفت. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فرا و فراز و فراز کردن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پیش آوردن فراز آوردن ۲ - پیش آوردن دست دراز کردن دست ۳ - برگزیدن انتخاب کردن ۴ - برانگیختن تحریک کردن ۵ - بستن ( در ) .

فرهنگ معین

(فَ. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پیش آوردن . ۲ - دست دراز کردن . ۳ - برگزیدن . ۴ - برانگیختن . ۵ - بستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس