فرابریدن. [ ف َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) به پایان رساندن و سر چیزی را با دقت هم آوردن : [ امیر مسعود ] امیدهای فراوان داد و آن حدیث فرابرید. ( تاریخ بیهقی ).
فرهنگ فارسی
۱ - بپایان رساندن ۲ - مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری .
فرهنگ معین
( ~ . بُ دَ ) (مص م . ) ۱ - به پایان رساندن . ۲ - مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری .