فدم
لغت نامه دهخدا
فدم. [ ف َ ] ( ع مص ) دهان بند نهادن بر دهن. ( منتهی الارب ). || فدام بر ابریق نهادن. ( اقرب الموارد ). رجوع به فدام شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
فدم یعنی کسی که در انتقال یا بیان دانش خود عاجزه. ادم نادان در سخن گفتن. ناتوان در سخن گفتن
فدم بلید کند فهم را گویند.
فدم یعنی گنگ . هدایت المتعلمین ص 254