فدفد

لغت نامه دهخدا

فدفد. [ ف َ ف َ ] ( ع اِ ) دشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
به وقت رفتن و طی کردن مسالک ملک
هواش فدفد و دریا سراب و کُه صحراست.
انوری.
|| جای سخت و درشت و بلند. || زمین برابر و هموار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فدفد. [ ف ُ دَ ف ِ ] ( ع ص ) بلند و سخت آواز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شیر خفته جغرات شده. ( منتهی الارب ).

فدفد. [ ف ُ ف ُ ] ( ع ص ) بلند و درشت آواز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فدفد. [ ف َ ف َ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(فَ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - فلات سخت و دشوار. ۲ - دشت ، زمین هموار.

فرهنگ عمید

فلات، دشت، زمین هموار.

پیشنهاد کاربران

تا بچرد رنگ در میانهٔ کهسار
تا بچمد گور در میانهٔ فدفد
منوچهری دامغانی

بپرس