فدرنگ

لغت نامه دهخدا

فدرنگ. [ ف َ رَ ] ( اِ ) چوبی گنده و سطبر و قوی که در پس کوچه اندازند تا درگشوده نگردد. || چوبی که گازران بر جامه زنند و جامه را بدان تاب دهند. ( برهان ) :
پای بیرون منه از پایگه دعوی خویش
تا نیاری به در کون ِ فراخت فدرنگ.
خطیری ( از لغت فرس ).
|| چوبی که دقاقان جامه بدان کوبند و در خانه ها زنان به رخت و پوشیدنی و غیره زنند و تاه کنند و آن را جندره و رختمال خوانند. || کنایه از قرمساق و دیوث هم هست. || به زبان ماوراءالنهر خوردنی و طعامی باشدکه در دستمالی بسته از جایی به جایی برند. || دستور. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

۱ - چوبی که دقاقان جامه را بدان کوبند و در خانه ها زنان برخت پوشیدنی و غیره زنند و تاه کنند جندره رخت مال ۲ - چوبی که گازران بر جامه زنند و جامه را بدان تاب دهند و بیفشارند ۳ - چوبی گنده و ستبر و قوی که در پس خانه ( سرای ) اندازند تا در گشوده نگردد ۴ - قرمساق .

فرهنگ معین

(فَ رَ ) (اِ. ) ۱ - چوبی که پشت در می انداختند تا در باز نشود. ۲ - چوبی که رختشوی ها رخت را به هنگام شستن به آن می کوبیدند.

فرهنگ عمید

۱. کلون.
۲. چوب گازران که جامه را هنگام شستن با آن می کوبند.

پیشنهاد کاربران

بپرس