فدر

لغت نامه دهخدا

فدر. [ ف َ ] ( ع مص ) سرد گردیدن گوشت پخته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فدر. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ فادر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به فادر شود. || ج ِ فدور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). صاحب اقرب الموارد، جمع فدور را به ضم اول و ثانی آورده است.

فدر. [ ف َ دَ ] ( ع اِ ) بز کوهی کلان سال ، یا عام است. ج ، فُدور، مَفْدِرة، مَفْدُرة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فدر. [ ف ُ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ فَدور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فُدْر و فَدور شود.

فدر. [ ف َ دِ ] ( ع ص ) گول. ( منتهی الارب ). احمق. ( اقرب الموارد ). || چوب زودشکن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فدر. [ ف ُ دُرر ] ( ع اِ )سیم. ( منتهی الارب ). فضه. ( فهرست مخزن الادویه ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) کودک فربه یا نزدیک بلوغ رسیده. ( منتهی الارب ). غلام سمین. ( اقرب الموارد ).

فدر. [ ف ِ ] ( اِخ ) نام یکی از کتب افلاطون. ( ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از کتب افلاطون

دانشنامه آزاد فارسی

فِدْر (Phèdre)
تراژدی اثر ژان راسین (۱۶۷۷). این نمایش نامه که اقتباسی از تراژدی هیپولیتوس اثر ائوریپیدس است، شور و اشتیاق فدْر همسر تسئوس، شاهِ آتن، را به هیپولیتوس ناپسری خود به نمایش درمی آورد. فدْر به این گمان که تسئوس مُرده است، عشق خود را به هیپولیتوس ابراز می کند؛ اما هنگامی که تسئوس بازمی گردد، تهمتِ هتکِ ناموس به هیپولیتوس می زند. هیپولیتوس براثر نفرین پدرش می میرد، و فدْر دست به خودکشی می زند. نیز ← فایدرا

پیشنهاد کاربران

بپرس