فدایی
/fadAyi/
مترادف فدایی: برخی، جان نثار، فدوی، قربانی، عاشق
برابر پارسی: جانباز، جانسپار، پیشمرگ، ازخودگذشته
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] بسیارارادتمند و دوستدار، مخلص.
۳. [قدیمی، مجاز] عیار.
جدول کلمات
مترادف ها
پارسا، طرفدار، هواخواه، سالک، زاهد، مجاهد، فداکار، فدایی، جانسپار، مرید
داوطلب، فدایی، سرباز داوطلب
طرفدار، متعصب، مجاهد، فدایی، جانفشان، ادم متعصب یا هواخواه
فداکار، فدایی، جانسپار
فدایی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جانسپار، جانفدا، از جان گذشته، پیشمرک
فدایی تانکه بی پلاکه لاته بی کتابه یه دین کامل
از جان گذشته
سرسپرده
یکی از اعضای گروه یا لیبل ملتفت در رپ فارسی
پیشمرگ
فدایی داری یعنی چه
جان برکف