فدا کردن


برابر پارسی: نابودکردن، نیست، ازدست دادن

معنی انگلیسی:
consecrate, dedicate, devote, give, sacrifice, spend, to sacrifice

لغت نامه دهخدا

فدا کردن. [ ف ِ / ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذشت از چیزی :
فدا کرده جان را همه پیش من
به دل مهربان و به تن خویش من.
فردوسی.
پس از نیکویی ها و صد گونه رنج
فدا کردن کشور و تاج و گنج.
فردوسی.
ز گنج خسروی و ملک شاهی
فدا کردش که میکن هرچه خواهی.
نظامی.
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست به پایان برد وفا.
سعدی.
صائب چو ذره ای است چه دارد فدا کند
ای صدهزار جان مقدس فدای تو.
صائب.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) قربان کردن جانداری را .

مترادف ها

offer (فعل)
پیشنهاد کردن، فدا کردن، پیشکش کردن، تقدیم داشتن، عرضه کردن، عرضه داشتن

devote (فعل)
اختصاص دادن، وقف کردن، فدا کردن

sacrifice (فعل)
فدا کردن، ذبح کردن، قربانی دادن

immolate (فعل)
فدا کردن، قربانی شدن

فارسی به عربی

اعط , ضح به , کرس

پیشنهاد کاربران

قربانی کردن ، گذشتن
نثار. . . . . ایثار. . . . ازخودگذشتن. . . .
چیزی را در عوض چیز دیگر گرفتن، به بدل گرفتن
"ایشان گفتند که فدا کن و ببدل او گوسفند بکش که ابرهیم نیز اسمعیل را فدا کرد و گوسفندى بکشت. عبد المطّلب گفت که روا است. "
ترجمه تفسیر طبری / 1532

بپرس