فدا کرده جان را همه پیش من
به دل مهربان و به تن خویش من.
فردوسی.
پس از نیکویی ها و صد گونه رنج فدا کردن کشور و تاج و گنج.
فردوسی.
ز گنج خسروی و ملک شاهی فدا کردش که میکن هرچه خواهی.
نظامی.
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کندتا در سبیل دوست به پایان برد وفا.
سعدی.
صائب چو ذره ای است چه دارد فدا کندای صدهزار جان مقدس فدای تو.
صائب.