فخیز

لغت نامه دهخدا

فخیز. [ ف َ ] ( اِ ) آهنی باشد سرتیز که بر پاشنه ٔکفش و موزه نصب کنند. ( برهان ). ظاهراً مصحف مهمیز است. ( از حاشیه برهان چ معین ). رجوع به مهمیز شود.

فرهنگ فارسی

مهمیز، آلت فلزی که هنگام سواری برپاشنه چکمه میبندند
آهنی باشد سر تیز که بر پاشنه کفش و موزه نصب کنند . ظاهرا مصحف مهمیز است .

پیشنهاد کاربران

فخیز. ( ا. پارسی ) . ( از فرهنگ پهلوی ) . مهمیز تازی گشته آن است. مهمیخ. اسب انگیز. فرهنگ واژه یاب. م و د.

بپرس