فخور
لغت نامه دهخدا
فخور. [ ف ُ ] ( ع مص ) نازیدن. || نازیدن به خوی نیکو. || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. ( منتهی الارب ). رجوع به فخر و فخار شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) بسیار نازنده فخر کننده .
پستان سطبر تنگ سوراخ . فخور
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی فَخُورٍ: کسی که زیاد افتخار و مباهات میکند
ریشه کلمه:
فخر (۶ بار)
«فَخُور» صیغه مبالغه از مادّه «فخر» به معنای کسی است که نسبت به دیگران بسیار فخر فروشی می کند، تفاوت «مختال» و «فخور» در این است که: اولی، اشاره به تخیلات کبرآلود ذهنی است، و دومی، به اعمال کبر آمیز خارجی.
بالیدن به مال و جاه. «اَلْفَخْرُ اَلْمُباهاةُ فِی الْاَشْیاءِ الْخارِجَةِ عَنِ الْاِنْسانِ کَالْمالِ وَالْجاهِ» (مفردات) . مختال به معنی متکبرو فخور به معنی بالنده و نازنده است. تکبر در نفس آدمی و فخر اظهار و شمردن اسباب تکبر و بالیدن بر آنهاست و هر دو صیغه مبالغهاند یعنی خدا هیچ متکبر نازنده را دوست ندارد. فخور چهار بار در قرآن مجید آمده سه بار توأم با «مختال» و یکبار . فرح نیز شادی از روی تکبر است. آیات به نظر میدهند که بالیدن از لوازم تکبر است. . معنی آیه در صلصال گذشت.
ریشه کلمه:
فخر (۶ بار)
«فَخُور» صیغه مبالغه از مادّه «فخر» به معنای کسی است که نسبت به دیگران بسیار فخر فروشی می کند، تفاوت «مختال» و «فخور» در این است که: اولی، اشاره به تخیلات کبرآلود ذهنی است، و دومی، به اعمال کبر آمیز خارجی.
بالیدن به مال و جاه. «اَلْفَخْرُ اَلْمُباهاةُ فِی الْاَشْیاءِ الْخارِجَةِ عَنِ الْاِنْسانِ کَالْمالِ وَالْجاهِ» (مفردات) . مختال به معنی متکبرو فخور به معنی بالنده و نازنده است. تکبر در نفس آدمی و فخر اظهار و شمردن اسباب تکبر و بالیدن بر آنهاست و هر دو صیغه مبالغهاند یعنی خدا هیچ متکبر نازنده را دوست ندارد. فخور چهار بار در قرآن مجید آمده سه بار توأم با «مختال» و یکبار . فرح نیز شادی از روی تکبر است. آیات به نظر میدهند که بالیدن از لوازم تکبر است. . معنی آیه در صلصال گذشت.
wikialkb: فَخُور
پیشنهاد کاربران
کلمه ( فخور ) به معنای کسی است که زیاد فخرفروشی می کند، و یا با شمردن فضایل خود می خواهد خود را یک سر و گردن از دیگران بلندتر جلوه دهد، و این کلمه هر جا اطلاق شود ذم است ، چون دلالت بر تکبر دارد، تکبر بر کسی که تکبر بر او جایز نیست . ( ترجمه المیزان )