فخرفروختن


مترادف فخرفروختن: افتخار کردن، بالیدن، تفاخر، مباهات کردن، مباهی بودن، مفتخربودن، نازیدن

پیشنهاد کاربران

معنی اصطلاح - > طاقچه بالا گذاشتن
فخر فروختن؛ افاده / تکبر نشان دادن؛ خود را بالاتر از کسی دانستن؛ ناز کردن
مثال:
- حالا که خرش از پل گذشته، برای ما پشت چشم نازک می کند و طاقچه بالا می گذارد.
...
[مشاهده متن کامل]

- هروقت باباش با اون ماشینش می اومد جلوی مدرسه، اونم پیش بچه ها خودی می گرفت و طاقچه بالا می ذاشت.
توضیح:
همچنین ← �شپش کسی منیژه خانم است�
و ← �کسی به کونش می گوید بو می دهی، دنبال من نیا�

احساسی اشتباه که در آن شخص خود را بهتر از دیگری می پندارد.
متکبر بودن ، از بالا به چیزی نگاه کردن
عمل همراه با غرور و خودخواهی
فخر فروختن. متکبّرانه عمل نمودن، با تکبّر رفتار نمودن، اصول تَواضُع را زیر پا نهادن، با دیگران با حس برتری نسبت به آنها رفتار نمودن، خود را برتر از دیگران دانستن و این را در رفتار و اعمال خود بروز دادن.

بپرس