لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کردن، خفت دادن، بدزبانی کردن، توهین کردن به، تجاوز به حقوق کسی کردن
فحش دادن، خوار کردن، توهین کردن به، بی احترامی کردن به
فحش دادن، نفرین کردن، عاق کردن، عمل کفر امیز کردن، ناسزا گفتن
فحش دادن، نفرین کردن
فحش دادن، سوگند خوردن، قسم دادن، ناسزا گفتن، عهد کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شَتم
پاشنه دهن را کشیدن ؛ عتاب بسیار کردن. دشنام و سقط فراوان گفتن.
دشنام فرمودن ؛ بد گفتن. دشنام دادن :
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را.
حافظ.
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را.
حافظ.
- چنار و منار حواله کردن ؛ کنایه از دشنام سخت وقیحانه به کسی دادن.
- چنار و منار گفتن ؛ دشنامهای سخت بی شرمانه دادن.
- چنار و منار گفتن ؛ دشنامهای سخت بی شرمانه دادن.
سب
بی احترامی
ناسزا گفتن
حرف بد زدن
توهین کردن
خوار کردن کسی
کینهوزی در دل دیگران کاشتن
ناسزا گفتن
حرف بد زدن
توهین کردن
خوار کردن کسی
کینهوزی در دل دیگران کاشتن