فجح

لغت نامه دهخدا

فجح. [ ف َ ج َ ] ( ع مص ) گشودن دو پای هنگام راه رفتن ، و این زشت تر از فحج است. ( اقرب الموارد ). رجوع به فَج و فحج شود.

فجح. [ ف ُ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ثقلاء از مردمان. ( از اقرب الموارد ). گرانجانان.

فجح. [ ف ُ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( منتهی الارب ).

فجح. [ ف ُ ] ( اِخ ) نام پدران قبیله فجوح. ( منتهی الارب ). رجوع به فجوح شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس