فج و فاج. [ ف َ ج ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) فجفجه. از اتباع. ( یادداشت بخط مؤلف ). پچ پچ : منم آن شاعری که قول من است حسب بی قال و قیل و بی فج و فاج.سوزنی.