در زمانه گر فتوری هست در کار من است
ورنه بس محکم نهادی ملک و ملت را اساس.
ظهیر فاریابی.
آنگهم از خود بران تا شهر دورتا دراندازم در ایشان صد فتور.
مولوی.
روی تو بر پشت زمین خلق راموجب فتنه ست و فتور ای صنم.
سعدی.
فتور. [ ] ( یونانی ، اِ ) سمک. ( فهرست مخزن الادویه ). فترة. رجوع به فترة شود.
فتور. [ ف ُ ] ( اِخ ) مسقطالرأس بلعام است که بر نهر فرات واقع بود. ( قاموس کتاب مقدس ).