لغت نامه دهخدا
فتو. [ ف ُ ت ُوو] ( ع اِ ) ج ِ فتی. ( منتهی الارب ). رجوع به فتی شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. عکاس.
۳. عکاسی.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۱(بار)
wikialkb: ریشه_فتو
پیشنهاد کاربران
در ادبیات شفاهی مردم استرآباد ( گرگان کنونی ) فُتو ( به ضمّ اول و مختوم به مصوت بلند او ) به معنی فرو کردن، به زور چپاندن که به صورت ( ( پُتو ) ) و به اشباع ضمّه ( ( فوتو ) ) و ( ( پوتو ) ) نیز تلفظ میشود. همچنین به کودک آبزیرکاه که وسایل را در جاهای مختلف پنهان میکند ( ( فوتوکُله ) ) میگویند.
فتو ( Fetu ) در زبان ساموآیی به معنی ستاره است .