شور بپای شدن ؛ فتنه و آشوب برخاستن. شورش پدید آمدن : خواست که شوری بپای شود سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند و حسنک را سوی دار بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ) .
- شور خاستن ؛ فتنه و آشوب بپا شدن :
... [مشاهده متن کامل]
سپاه روم و سپاه حبش بهم شده اند
ترا نمایم کآخر چه شور خیزد از این.
فرخی.
- شور و بلا ؛ فتنه و فساد و آشوب.
- شور و بلا بپای خاستن ؛ فتنه و آشوب برپا شدن :
تا او نشسته باشدشاد اندر این مکان
شور و بلا ز جای نیارد بپای خاست.
فرخی.
- شور و شر ؛ آشوب و فتنه و فساد و بلا :
تا برنهاد زلفک شوریده را به خط
اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر.
عماره.