فتل
لغت نامه دهخدا
فتل. [ ف َ ت َ ] ( ع اِمص ) برآمدگی و سختگی آرنج شتر، یا دوری میان آرنج و پهلوی آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
بر آمدگی و سختگی آرنج شتر یا دوری میان آرنج و پهلوی آن .
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی فَتِیلاًَ: نخ نازکی که در شکاف هسته ی خرما یا درون هسته ی آن است - چرکی که با مالیدن دست بر بدن به صورت فتیله در آمده (کلمه فتیل صفت مشبهه از ماده "فتل" به معنی پیچیدن است ، و صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید ، و گاهی به معنای اسم مفعول ، و در عبارت "وَل...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
تابیدن. فتیل تابیده راغب گوید چیز نخ مانند را که در شیار هسته خرماست فتیل گویند که به تابیده شبیه است. ایضاً فتیل نخی یا چرکی است که میان دو انگشت آن را میتابی چنانکه راغب گفته. «وَ لایُظْلَمُونَ فَتیلاً» این لفظ سه بار در قرآن آمده . . آن را در آیه لیف شیار هسته خرما و چرکی که میان دو انگشت گردانده شود گفتهاند در مفردات گفته: شیء حقیر را بدان مثل زنند.
تکرار در قرآن: ۳(بار)
تابیدن. فتیل تابیده راغب گوید چیز نخ مانند را که در شیار هسته خرماست فتیل گویند که به تابیده شبیه است. ایضاً فتیل نخی یا چرکی است که میان دو انگشت آن را میتابی چنانکه راغب گفته. «وَ لایُظْلَمُونَ فَتیلاً» این لفظ سه بار در قرآن آمده . . آن را در آیه لیف شیار هسته خرما و چرکی که میان دو انگشت گردانده شود گفتهاند در مفردات گفته: شیء حقیر را بدان مثل زنند.
wikialkb: ریشه_فتل
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید