فت
/fatt/
لغت نامه دهخدا
فت. [ ف َت ت / ف ُت ت /ف ِت ت ] ( ع ص ، اِ ) پراکنده. ( منتهی الارب ). یقال : هم اهل بیت فت ؛ ای منتشرون. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکاف در سنگ سخت. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پراکنده . یا شکاف در سنگ سخت
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* فت پا: (ورزش ) در کُشتی، فنی برای خواباندن حریف به پشت که در آن کشتی گیر در سرپا یک پای خود را به پشت پای حریف زده و آن را بالا می بَرد.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
فت از مصدر فتیدن و فتادن به معنی خطا.
فِت رفتن : خطا رفتن، خطا خوردن، به هدف نخوردن. از پهلوی هدف گذشتن.
فِت رفتن : خطا رفتن، خطا خوردن، به هدف نخوردن. از پهلوی هدف گذشتن.
بسیار ، زیاد ( فَتِ فراوان )
چاق
در اینجا واژه ���فِت یا فِت کردن . . . . . . یک واژه دو واگ است . . . . چند سال پیش من قانون دو اگ پارسی را نوشتم و به همگان گفتم که واژگان دو واگ همه و همه پارسی هستند . . . عرب برای دستبرد به این واژگان
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
ناچار است یک واگ دیگر افزون کند و بیافزاید. . . . مارا با ان کار نیست. . . . اما فِت در چم درنگ است در چم درنگ کردن است. . . . . همانگونه که در واژه فترد یا فترت میبینیم. . . . . فت ���درنگ به اضافه رد ���در چم نشانه ها . . . . . پس میشود ���نشانه های درنگ . . . نشانه های سستی . . . . . نشانه های کم و کاهیده شدن. . . . . به یاد داشته باشید ( فترد یا فترت واژه ایی پارسی است )