فاکهی
لغت نامه دهخدا
فاکهی. [ ک ِ ] ( اِخ ) تاج الدین عمربن علی بن سالم اللخمی الاسکندری ( 654-731 هَ. ق. ) عالم علم نحو و از مردم اسکندریه بود. او را کتابی بنام «الاشاره » است در نحو، و آثار دیگر نیز دارد. ( از اعلام زرکلی ص 720 ).
فاکهی. [ ک ِ ] ( اِخ )عبداﷲبن احمد مکی ( 899-972 هَ. ق. ). از علمای زبان عرب است که زادگاه و محل وفاتش مکه بوده است. مدتی مقیم مصر بود و در فقه و ادب هر دو دست داشت. او را کتابهایی است بنام شرح الاجرومیه و شرح القطر که هر دو را در علم نحو نوشته است. ( از اعلام زرکلی ص 546 ).
فاکهی. [ ک ِ ] ( اِخ ) محمدبن علی فاکهی مکی ، مکنی به ابوالسعادات ( 923-982 هَ. ق. ). ازفقهای شافعی و آشنا به ادب بود. مولد او مکه و محل وفاتش هند بوده است. از کتابهایش نورالابصار در فقه ورساله ای در لغت معروف است. ( از اعلام زرکلی ص 857 ).
فاکهی. [ ک ِ ] ( اِخ ) محمدبن اسحاق. معاصر ازرقی است. وی کتاب تاریخ مکه را نوشت و در حدود سال 230 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ص 763 ). ابن الندیم نام کتاب او را «مکه و اخبارها فی الجاهلیة و الاسلام » ضبط کرده است. رجوع به الفهرست شود.
پیشنهاد کاربران
فروشنده میوه های خرما و انگور و انار
بعضی گفتند : )
بعضی گفتند : )