فانه


معنی انگلیسی:
wedge

لغت نامه دهخدا

فانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) چوبکی باشد که درودگران در میان چوبهای بزرگ نهند، و در ولایت آذربایجان سکنه گویند. ( صحاح الفرس ). چوبی که میان شکاف چوب گذارند. ( آنندراج ). || چوبی که در پس دروازه برای بستن در استوار کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
تو را خانه دین است و دانش در آن
در این خانه شو سخت کن در به فانه.
ناصرخسرو.
|| مخفف زفانه که زبانه آتش و زبانه چوب باشد. || زبانه ترازو. ( برهان ). || چوبکی که زیر ستون نهند تا بلندتر باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). تیری که یک سر آن بر دیوار شکسته استوار کنند و سر دیگر بر زمین محکم سازند تا دیوار را از افتادن بازدارد. ( فرهنگ اسدی ). بنایان این مورد را شمع گویند. || حوض کوچک. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

پانه:تکه چوب کوتاه که برای شکاف دادن چوب دیگرلای آن بگذارند
( اسم ) ۱ - چوبکی که در درودگران در میان چوبهای بزرگ نهند ۲ - چوبی که در پس دروازه برای بستن در استوار کنند ۳ - چوبی که یک سر آن را بر دیوار شکسته استوار کنند و سر دیگر را بر زمین محکم سازند تا مانع افتادن دیوار شود شمع .

فرهنگ معین

(نِ ) (اِ. ) ۱ - تکه چوبی که برای شکافتن چوب دیگر لای آن می گذارند. ۲ - چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود. ۳ - شمع ، چوبی که آن را بین دیوار و زمین مایل می کنند تا دیوار فرو نریزد.

فرهنگ عمید

۱. = بِغاز
۲. چوب پشت در، کلون: تو را خانه دین است و دانش درون شو / بدان خانه شو سخت کن در به فانه (ناصرخسرو: ۴۲ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
انن (۱۸۳۵ بار)
ف (۲۹۹۹ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

طبایع گر ستون تن ستونرا هم بپوسد بن
نگردد آن ستون فانی کش از طاعت زنی فانه
کسائی
فانه در فرهنگ و زبان مردم شهر ایج در فارس یک نام زنانه است و به معنی تکیه گاه می باشد
فانه به زبان لری معادل فاطمه است

بپرس