فالتقمه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)
لقم (۱ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

«اِلْتَقَمَه» از مادّه «التقام» به معنای بلعیدن است.
. در مجمع فرموده: اِلْتِقام به معنی بلعیدن لقمه است در قاموس لقم به سرعت خوردن و اِلْتِقام بلعیدن است یعنی: ماهی یونس «علیه السلام» را بلعید در حالیکه او ملامت کننده یا ملامت شده بود رجوع شود به «لوم» این لفظ فقط یکبار در قرآن یافته است.

پیشنهاد کاربران

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ
ﭘﺲ ﻧﻬﻨﮓ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻠﻌﻴﺪ! ﻳﻮﻧﺲ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻓﺮﺍﺭﺵ، ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺑﻮﺩ. ( ١٤٢، صافات )
کلمه "فَالْتَقَمَهُ" از ریشه "ل ق م" است و با "لقمه" هم خانواده می باشد. هر دو به معنای بلعیدن، گرفتن چیزی با دهان و فروبردن آن اشاره دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

توضیح ریشه شناسی:
"لَقَمَ" ( به فتح لام و قاف ) به معنای گرفتن چیزی با دهان است.
"التقم" ( به صورت اِلْتَقَمَ ) به معنای بلعیدن چیزی به سرعت یا با حرص است.
"لقمه" نیز به تکه ای از غذا که در دهان گذاشته می شود اشاره دارد.
در این آیه، "فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ" به این معناست که ماهی ( حوت ) ، یونس را به سرعت و کامل بلعید، گویی او را مانند یک لقمه فرو برد. این تعبیر نشان دهنده ی شدت و سرعت بلعیدن است.
نکته ادبی و تفسیری:
برخی مفسران مانند طبرسی در مجمع البیان و علامه طباطبایی در المیزان اشاره کرده اند که استفاده از واژه "اِلْتَقَمَ" ( به جای مثلاً "أَکَلَ" ) برای تأکید بر ناگهانی و کامل بودن عمل بلعیدن است.
در فرهنگ دهخدا و لسان العرب نیز تأیید شده که "تَلَقُّم" و "لقمه" از یک ریشه هستند و به عمل جویدن و بلعیدن مرتبط اند.
نتیجه:
بنابراین، "فَالْتَقَمَهُ" و "لقمه" نه تنها هم خانواده هستند، بلکه از نظر معنایی نیز به هم مرتبط اند و هر دو به عمل بلعیدن و فروبردن چیزی در دهان اشاره دارند.
در ضمن، یک کلمه ای که شبیه "فَالْتَقَمَهُ" است که اگر دوست داشته باشید معرفی شود: فالتقطه
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ ( آیه ی� ٨ ، القصص )
پس خاندان فرعون او را ( از روی آب ) برگرفتند ، تا در نتیجه برای آنها دشمن ( جاه و مال و جان ) و مایه حزن و اندوه گردد! همانا فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند.
التقاط ( اِ تِ ) از ریشه "ل ق ط" بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است. التقاط در اصطلاح به معنای دستچین کردن و پیوند دادن عقاید ناهمگون بدون برخورداری از اصول معین و مشخص می باشد.
التقاط در فلسفه، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیه ها، نظریات و افکار غیر متجانس را می گیرد ( گرد می آورد ) تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین رو حاوی تحریف نیز هست. التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته های پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده اند. در سالهای اخیر ( دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران ) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان این را فقط مکتب اصیل و ناب اسلام می دانستند.
فرهنگ عمید:
التقاط. دانه چیدن مرغ. جمع کردن مطالب از جاهای مختلف و گردآوردن آن ها در یک جا.
فرهنگ معین:
التقاط. برچیدن ، برگرفتن .
لغت نامه دهخدا:
التقاط. برچیدن. از زمین برگرفتن چیزی را. || دانه چیدن مرغ و جز آن. || سخن چیدن. قسمتی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن.
لغت نامه دهخدا:
التقاط کردن. برچیدن. چیزی را از موضعی برداشتن. چیزی را از جائی گرفتن. سخنی را از گفتار کسی گرفتن.
فرهنگ معین:
التقاطی. گردآوری و پیوند غیراصولی چندین مجموعة ایدئولوژیکی و نظریه های نامتجانس .

بپرس